به نام نامی عشاق
ما عکس رخ یار در پیاله دیدهایم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
در اینجا حافظ پیاله را محل و مکان رؤیت و شهود یار و محبوب خویش می داند. لهذا لسان الغیب در اینجا از طریق می و میگساری به
خدا و نگار خویشتن راه می برد.
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
در اینجا حافظ تذکار میدهد که تصور نکنیم عاشق شدن بدون دغدغه و دل مشغولی است بل با پدید آمدن عشق در درون ادم عاشق
همان و مبتلا شدن به انواع بلا و مصیبت و اصناف دشواری و مرارت همان.
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کآتکه شد کشته او نبک سرانجام افتاد
یکی بیش نیست قصه عشق و وین عجب کز هر زبان می شنوم نا مکرر است
گل در بر و می در کف و معشوق بکام است سلطان جهانم به چنین روز غلام است
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
حافظ انسان عاشق را عمر جاویدان و همیشگی می بخشد که برای او هرگز مرگ و فوت در نظر نمی گیرد .
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات نپرسید که هشیار کجاست
ای نسیم سحر ارامکه یار کجاست منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
البته این تنها شمه ای بود از ابیات و اشعار حافظ شیرین سخن که بواقع با شنیدن این ابیات شور انگیز و دلربا همه را دچار شوریدگی و
آشفتگی میکند.. دیوان حافظ همیشه در جوار قران کریم زینت بخش و عطر آگین منازل و اطاق پارسی زبان است.
این دیوان حافظ جزء مفاخر و مشاهیر ایرن زمین است و ماایرانیان مفتخریم به چنین شعراء و غزل سرایان که فی الواقع مایه خرسندگی
اقبالناکی ماهاست.
اهذا از وظایف مسلمنان و پارسیان این است که پای درس حافظ بنشینیم و از خرمن معرفت و دانش او خوشه چینی کنیم..